برای مشاهده عکس ها به ادامه مطلب مراجعه نمایید
غارخفاش یکی ازپدیده های نادرطبیعی کشوروحتی دربین کشورهای منطقه می باشدکه حود 1 کیلومترازچشمه های آبگرم فاصله دارداین غارطبیعی که حدود265 مترطول داردودارای استالاکیت هاواستالاکمیت های فراوانی می باشددراین غاردهها گونه ازخفاش دمدار- خفاش بال پهن وجودداردونکته قابل توجه دراین غاردوچیزاست که بسیارحائز اهمیت است.
توضیحات بیشتر در ادامه مطلب...
نام و تاریخجه
در 5 كيلومتري شمال شرقي دهلران منطقهاي وجود دارد كه مجتمع آثار طبيعي و ملي دهلران نامیده میشود. مجتمع فوق از 3 پديده چشمههاي آبگرم، چشمههاي قير و غار خفاش تشكيل شده است. آثار طبيعي ملي دهلران با قرار داشتن در طبقه سوم تقسيمبندي (IUCN) از اهميت خاصي برخوردار ميباشد. كل مجتمع وسعتي در حدود 1400 هكتار را دارا بوده و هر سه پديده موجود در آن بعنوان يكي از تحولات طبيعي در طبيعت، داراي اهميت ويژهاي بوده و حفاظت خاصي را نيز ميطلبند كه بدين منظور به استناد مصوبه شماره 72 مورخ 6/5/1355 شورايعالي حفاظت محيط زيست بعنوان آثار طبيعي ملي معرفي شدهاند.
توضیحات بیشتر در ادامه مطلب
عقاید فروید در زمینه ماهیت ساختاری شخصیت، در اوایل كارش با آنچه كه بعدا مطرح كرد تفاوت دارد. در ابتدای كار، او شخصیت را با توجه به سطوح آگاهی، مورد توجه قرار داده و آن را شامل بخشهای هشیار، نیمههشیار و ناهشیار میدانست.[۱] هشیار، شامل تمام احساسها و تجربههایی است كه در هر لحظه معین از آنها آگاهیم. برای مثال هنگامی كه شما این واژهها را میخوانید ممكن است نسبت به لمس كردن قلمتان، دیدن صفحه كتاب، اندیشهای كه میكوشید درك كنید و به صدای پرندهای از فاصله دور، هشیار باشید.
فروید، هشیاری را جنبه محدودی از شخصیت میدانست؛ زیرا تنها بخش كوچكی از افكار، احساسها و خاطرات ما در هر لحظه در آگاهی هشیار وجود دارد. او ذهن را به كوه یخی تشبیه كرد[۲] که بخش هشیار مانند قسمت مشهود قطعه یخ شناور، كوچك و بیاهمیت است و تنها نماینده جنبه ظاهری كل هر شخصیت است.[۳] این سطح شامل نیروهای عقلی نظیر حافظه، دقت و توجه، تصور از بدن و آگاهی از حالتهای عاطفی است.[۴] مهمترین قسمت ذهن، كه نقش بسیار حساسی در نظریه روانكاوی دارد، ناخودآگاه(ناهشیار) است. تا زمان فروید، روانشناسان و فلاسفه پدیدههای فكری را ارادی و نتیجه ضمیر خودآگاه(هشیار) انسان میپنداشتند، اما فروید اولین كسی بود كه به صراحت از روان ناخودآگاه و چگونگی تشكیل و تجلیات آن سخن راند.
به نظر فروید، قسمت اعظم رفتار ما....
اغلب روانشناسان توافق دارند که حسادت یکی از شایعترین هیجانات انسانی است که مستقیماً به روابط بین افراد مربوط میشود. برخی از روانشناسان حتی ادعا کردهاند که اگر کسی اصلاً احساس حسادت نداشته باشد، در تعهد خود نسبت به رابطه با دیگران دچار کمبود خواهد بود...
عده ای از روان کاوان معتقدند که حسادت نتیجه ی آن است که فرد احساس آشفتگی ، ضعف و ناتوانی ، پوچی ، آسیب پذیری و ترس شدید می کند . انسان حسود ، علاوه بر این که آنچه دیگری دارد می خواهد ، آرزو و خواسته ی او این است که طرف مقابلش اصلاً آن چیز را نداشته باشد و از نارحتی و نداری شخص مورد نظرش احساس رضایت می کند . انسان حسود پشت سر دیگران آزارشان داده ، با غیبت از فرد او را ترور شخصیت می کنند . عده ای آنان را بر انگیخته و سبب آزارشان شود . این نوع حسادت بسیار بدخیم است . در خانواده هایی که بین فرزندان خود تبعیض قائل می شوند و در این کار زیاده روی می کنند فرزندان آنان به آسیب پذیری حاد دچار شده و به حسادت بدخیم می رسند ، آنان حالتی جبران کننده و تلافی جویانه می گیرند و علاقمند هستند آنچه دیگری دارد از او بگیرند و او را از داشتن آن چیز یا موقعیت محروم کنند. به طور کلی حسادت رفتار و عمل غیر عادی است که فرد در مقابل عدم موفقیت در رقابت و همچشمی با دیگران ( اعم از کودک یا بزرگسال ) از خود بروز می دهد . گاه این رقابت های خواسته یا ناخواسته در کنار نقص تربیتی در کودکان و نوجوانان باعث به وجود آمدن حسادت شده و در درون آنها ریشه می دواند و همه ی عمر آنان را آزار می دهد .
سه فاکتور مهم در هیپنوتیزم / روشهایي برای القای هیپنوز / ارتباط هیپنوتیزم با خواب مصنوعی / هیپنوتیزم و خود هیپنوتیزم درمانی / باورهای نادرست درباره هیپنوتیزم / تشريح علمي پديده هيپنوتيزم / مغز و امواج مغزي در هينوتيزم / تصورات غلط در مورد هيپنوتيزم / خطرات و عوارض احتمالي هيپنوتراپي / و ...
هیپنوتیزم علمی و عملی از حدود دو قرن اخیر کشف گردیده است، نظریات متفاوتی از ماهیت هیپنوتیزم و نحوه پیدایش آن به توسط متخصصین ارائه شده که در زیر عمدهترین آنها بررسی میشود. هیپنوتیزم شاخهای از علم روانشناسی است که در آن به وسیلهٔ تلقین، شخص از حالت هوشیاری خارج میشود و تحت تسلط شخص هیپنوتیزور در میآید. هیپنوتیزم یا به طور دقیقتر هیپنوز موجب تسلط دیگری بر فرد نمی شود بلکه دیگری با ضمیر ناخودآگاه آدمی به مکالمه و القای تلقینات می پردازد. همه ی هیپنوزها نحوی خودهیپنوتیزم است و هیپنوتیزور خارجی فقط مامای هیپنوز از درون انسان استو آن را می زایاند.همة مکاتب و عرفا به نحوی با هیپنوز درگیر بوده اند . ضمیر ناخودآگاه تنها یک تئوریست که توضیح حقایق روی آن سوار می شود.هیپنوتیزور نمی تواند هرآنچه دوست داشت به سوژه تلقین کند. هیپنوتیزم یک امر خارقالعاده نیست.و کارایی عجیب و غریب ندارد. اگر هم اثار غریبی داشته باشد در عده ی کمی دارد و خیلی قابل تکرار و تایید نیست لذا از منظر علم رسمی پاره ای غرایب مشاهده شده در هیپنوز قابل اعتبار و برداشت کلی نیستند. ( مبحث شستشوی مغزی البته در این وادی مطرح است ولی میزان پایداری این کارها باید بیشتر ارزیابی شود.)هیپنوز خواب نیست. امواج مغزی در این حالت با امواج مغزی حالت خواب در بسیاری موارد فرق می کند. از یک منظر هیپنوز با تلقین معمولی هم فرق دارد چرا که مناطقی که بر اثر تلقین تحریک می شود با مناطق تحریک شده هنگام هیپنوز متفاوت است. در طی این فرآیند، شخص هیپنوتیزور قادر است هر آنچه در نظر دارد به شخص هیپنوتیزم شده القا کند زیرا در این حالت تلقینات هیپنوتیزور بجای حواس بدن عمل میکند و ضمیر ناخودآگاه انسان را تحت کنترل خویش قرار میدهد
تاریخچه
نظرات زیادی دربارهٔ اینکه چه کسی هیپنوتیزم را شروع کرد، وجود دارد. هندوهای هند ادعا می کنند که....
خویشتن پذیری
افراد خودشکوفا، خودشان و دیگران را همانگونه که هستند قبول دارند. آنها قادرند از زندگی لذت ببرند بدون آن که مرتکب خلافی شوند. آنها به دیگران بدون توجه به سابقه، وضعیت فعلی یا سایر عوامل فرهنگی و اجتماعی- اقتصادی، به طور یکسان نگاه میکنند.
واقعبینی
یکی دیگر از ویژگیهای عمده افراد خودشکوفا، حس واقعبینی است. افراد خودشکوفا به جای ترسیدن و هراسان شدن از چیزهای ناشناخته یا متفاوت، قادرند نگاهی منطقی و عقلانی به آنها داشته باشند.
مسأله محوری
افراد خودشکوفا غالباً تحت تأثیر یک حس قوی از اصول اخلاقی و مسئولیت شخصی قرار دارند. آنها از حل مسائل و مشکلات دنیای واقعی لذت میبرند و غالباً درگیر کمک به دیگران برای بهبود زندگیشان هستند.
تجربیات اوج
یکی دیگر از ویژگیهای خودشکوفایی، داشتن متناوب تجربیات اوج است. امّا تجربیات اوج دقیقاً چه هستند؟ به گفته مزلو: «احساس افقهای نامحدود گشوده شده در برابر چشم، احساس قویتر بودن ، احساس سرخوشی و شگفتی و بهتزدگی، احساس قرار نداشتن در زمان و مکان با اطمینان از این که یک چیز خیلی مهم و ارزشمند اتفاق افتاده است، به نحوی که فرد در زندگی روزمرهاش به خاطر این تجربیات تا حدّی تغییر هویت داده و نیرومندتر گردد.»
خودمختاری......
سياري در دهۀ ۱۹۵۰ بر اين باور بودند كه يونگ يك «فرويدي» است. هرچند او در سال ۱۹۰۹ توسط فرويد براي بازديد از دانشگاه كلارك دعوت شد، اما با اين حال نبايد او را تنها يك روانشناس يا روانكاو توصيف كرد.امروزه شما در آمريكا بسياري از كتابها را دربارۀ يونگ در كتابفروشيها خواهيد يافت كه حتي از كتابهاي مربوط به فرويد نيز بسيار بيشتر است.زيرا ايدههاي او اكنون بسيار در افواه عمومي رايج و متداول شده است. اما يك مشكل وجود دارد و آن اين كه فهم و درك آثار يونگ، دشوارتر از فهم و درك آثار فرويد است. غالباً اين نكته كه يونگ- به ويژه در ۲۵ سال پاياني عمر خود- بيشتر معطوف مسائل مربوط به «دين شناسي» و «اسطورهشناسي» بوده است مورد غفلت واقع ميشود.هرچند خود يونگ معتقد بود كه اين موضوعات بسيار بيش از روانشناسي حائز اهميت هستند. ديدگاه يونگ به مسئله بسيار مهم اديان و اسطورهها، از منظر روانشناسي اهميت بسياري دارد. مقاله زير با رويۀ توصيفي- تحليلي به اين مسائل پرداخته است.
زندگي يونگ
جريان روانشناسي مدرن در يكصد سال اخير شامل چهار « موج » بوده است .
« موج اوّل » روانشناسي ، نگرش « روانكاوانه[۱]» بود . اين جريان ، توسط « زيگموند فرويد » ، عصب شناس اتريشي ، پايه گذاري شد و با كارهاي بزرگان ديگري همچون آدلر ، يونگ ، هورناي ، فروم ، الكساندر و …گسترش پيدا كرد . اساس تئوري روانكاوي بر نقش « سائق ها[۲]» بر رفتار انسان بود . « ارگانيسم » تمايل به ارضاء « سائق ها » ( معادل ذهني غرائز ) دارد و «تمدن » ارضاء « سائق ها» را محدود ميكند . در كشمكش بين نياز « ارگانيسم » به ارضاء و نياز تمدن به اطفاء غرايز ، فرايند « سركوبي[۳]» و انواع « مكانيزم هاي دفاعي[۴]» شكل ميگيرند تا تعادلي بين «ارضاء» و « اطفاء » ايجاد كنند . هر چه اين فرآيند ، « ناآگاهانه تر » باشد ، الگوي زندگي فرد ، بيشتر با كشمكش دروني[۵]، اضطراب[۶]يا سبك زندگي تكراري ، كليشه اي و غيرقابل انعطاف[۷]همراه خواهد بود و هر چه اين فرآيند « آگاهانه تر » باشد ، رفتار فرد پخته تر و با انعطاف بيشتر همراه خواهد بود . بنابراين هدف روانكاوي به آگاهي آوردن ريشههاي ناخودآگاه رفتار است.
« موج دوم » روانشناسي ، « رفتار گرايي[۸]» است كه توسط دانشمنداني همچون پاولف ، واتسون ، و لپه و اسكينر پايه گذاري شد .
اساس اين تئوري ، اين است كه ذهن يك دستگاه « يادگيري[۹]» است و پاية رفتارها و احساسات ، مشاهدات ما و اطلاعاتي هستند كه در ذهن ما ثبت ميشوند . براين اساس ، ذهن ما توسط اطلاعاتي كه از محيط دريافت كردهايم «برنامه ريزي » شده است[۱۰]و درمان ، مشتمل است بر ايجاد تجربيات جديدي براي مراجع كه منجر به «زدودن » برنامه هاي قبلي[۱۱]و ثبت اطلاعات جديد[۱۲]گردد . بعدها ، جزء شناختي[۱۳](تفسير ذهن از تجربيات ) توسط دانشمنداني چون اليس و بك بيشتر مورد توجه قرار گرفت و درمان رفتاري[۱۴]تبديل به درمان شناختي –رفتاري[۱۵]شد .
موج سوم روانشناسي ، موج « وجودي » است[۱۶]. در اين موج جنبة فلسفي روانشناسي بيشتر مدنظر قرار گرفت و موضوعاتي همچون جايگاه انسان در هستي ، معناي زندگي و جبر و انتخاب مورد توجه قرار گرفتند . بزرگاني همچون ژان پل سارتر ، ويكتور فرانكل و آبراهام مازلو در شكلگيري اين جريان نقش مهمي داشتند . گرچه به ظاهر ، اين موج ، ارائه كننده روش هاي درماني خاصي نبود ، انديشة « وجودي » باعث شكلگيري جريانات درماني قابل توجه در جوامع شد كه بهترين نمونة آن « گروههاي خودياري[۱۷]» هستند كه ميليونها نفر در سطح جهان با عضويت و مشاركت در آنها فرآيند درمان را ميگذرانند.
آیا شما کمرو هستید؟ نسبت به روابط خود با دیگران مطمئن نیستید؟ آیا این احساس ناراحتی که در شما، سبب رفتار تشویش آمیز می شود مانع آن است که استعداد ذهنی و درونی خود را نشان بدهید؟افراد کم رو از همه کس می ترسند و از برخورد با دیگران حتی اگر خیلی مختصر و کوتاه هم باشد خجالت می کشند. احساسات منفی مانند افسردگی، اضطراب و احساس تنهایی از هم راهان کم رویی هستند. آیا شما هم در برخورد با دیگران در خود فرو می روید؟
به این علت که نمی دانید چگونه باید در جمع حاضر شوید، چگونه رفتار کنید، چگونه حرف بزنید و گاهی به همین دلیل هوا و هوس را در زیر پوشش نوعی استهزا و تمسخر مخفی می کنید که سبب می شود درباره ی شما قضاوت درست نشود. در نتیجه خودتان اولین کسی هستید که از این وضع ناراحت و در عذاب هستید.
به غلط تصور می کنید برای شما ارزشی قایل نمی شوند. شاید اجازه می دهید که در برابر نوعی احساس حقارت واهی و بی اساس از پا در آیید.
شخص کم رو کیست؟